امروز خبر ناراحت کننده ای شنیدم...
ناراحتم؟
نمیدونم
در واقع اصن نمیدونم ناراحت باشم نباشم یا چی؟
تکلیفم با خودم نامعلومه
کجا اینو فهمیدم
وقتی اومدم بیرون منتظر بودم تا اسنپ سوار شم
دیدم یه خانومی مشغول شیون واویلاست!!! پشت تلفن داره با کسی حرف میزنه و مشخص بود اونم تو همین مایه ها داره صحبت میکنه...
من چمه؟ اون چشه؟
نمیدونم
در عجیب ترین حالات خودم قرار دارم
جدیدا داریم یه مینی سریال میبینیم
با همسر جان شبا
میخواستیم پارسال ببینیم
ولی وختی همسر جان گف ناراحت کنندس منصرف شدم
این بار هم که دیدم دلیلش این بود که یادم رفته بود اینو!
قسمت اولش رو دیدم گفتم دیگه نمیبینم !!!
خیلی اصاب خورد کنه
همسرجان گف من که بهت گفته بودم!
هر چی فک کردم یادم نیومد
نگو منظورش همون پارساله که اینو گفته
ینی من باید از پارسال اینو یادم نگه میداشتم؟
خلاصه داشتم میگفتم
این سریاله رو میدیم شبا خوابم نمیبرد یا مثلا یه کوچولو میخوابیدم بقیش بیدار بودم
بعد چون اصابم خورد میشد از یاداوریش میزدم یه کاناله دیگه ! منظورم مغزمه!!! میزدم یه کاناله دیگه به خودم فک میکردم... چه کشفیاتی در مورد خودم کردم... کلا با خودم بیشتر آشنا شدم خخخخ چه آدم باحالیم! که خودم خبر نداشتم!
حالا داشتم میگفتم چن شب مکاشفه داشتم از این رو اینقد تو خودم رفتم که اصن این اخبار بیرونی رو نتونستم هضم کنم! واسه همین نمیدونم دارمم چه غلطی میکنم یا چه غلطی باید بکنم یا چه غلطی نباید بکنم!
چه غلط تو غلطی شد!
همین قد آشفته پاشفته ام خخخخ
نمیدونم بخندم نخندم...
فعلا همینا
خدافزی